یاسمین یاسمین ، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 23 روز سن داره

عشق یعنی داشتن دختری به لطافت یاس.....

هفته 34 گل گيسو و دکتر رفتن مامان...

خانوم گل سلام تازه از بيمارستان با بابايي برگشتيم و گفتم تندي خبرا رو بنويسم ... دوباره صبح زووود با بابا جوني راه افتاديم و با کلي ترافيک رسيديم مثل دفعه قبل اول رفتم اتاق معاينه...  يک کيلو تو اين دو هفته اضافه کرده بودم که گفت خوبه و فشارمم گرفت و با دستگاه اندازه جوجويي رو هم گرفت و گفت خوب و نرماله و وزنتم که ديد گفت: خوب و طبيعيه خدا رو شکر بعد معاينه هم رفتم کلاس بارداري و درباره بهداشت فردي  خانوم نکويي مهربون صحبت کرد وگفت تو بارداري مواد شيميايي استفاده نکنيد از اونجايي که منم کرم مو بر براي صورتم استفاده مي کردم نگران شدم گفت تا حالا اشکالي نداره ولي ديگه است...
25 آذر 1392

لگد هاي دخمل خانوووومي

سلام دخترکم با چند روز تاخير اومدم يه سري به وبلاگ عسل خانومي بزنم..     بگم برات از شيطوني هايي که تو دلم ميکني  ... ناقلا حسابي ماماني رو ميزنيااا..دردم ميگيره خوب ولي اشکال نداره يه دختر نازدونه که بيشتر ندارييم چند شبه وقتي شبا به پهلوي راست مي خوابم ....نميتوني بگي ماماني اين طرفي نخواااااااااب دارم له ميييييشم...کلي منو ميزني ک منم مجبور ميشم به پهلوي چپ بخوابم خلاصه تا صبح به زووور طلا خاانومي به چپ مي خواابم بابايي هم که ديگه عشق دختري تا ميبينه من جابه جا ميشم فوري تذکر ميده... خلاصهه بذار به دنيا بياااي هر طرفي که دوووست داشته باشم ميخوابم البته اگه بااز طلا ...
23 آذر 1392

سومين سونوگرافي عشق بابا و مامان

فندق کوچولوي مامان سلااااااااام     امروز با بابا احسان رفتيم و سومين سونوگرافي رو انجام داديم دخمل نانازي امروز نه من نه بابايي نتونستيم ببينيمت   بابايي رو که راه ندادن تازه با کلي ذوق دوربين آورده بود که از دخملش فيلم  بگيره ولي خوب راه ندادن ديگه!!! دو سري قبلي رو از دخملي فيلم داريم ولي اين سري نشد!!!! مانيتورم سمت خانووم دکتر بود و منم نتونستم ببينمت آخرشم يه عکسي از دخملي دادند که اصلا معلوم نيست براي همين ديگه تو وبلاگ نميذارم.. البته اينا زياد مهم نيست مهم اينه که خدا رو شکر فندوق خانومي سالمه و به حالت سفاليک دراومده يعني سر دخملي مقابل لگن قرار گرفته و پا...
17 آذر 1392

نوبت دکتر رسيد....

سلام کوچول موچولوي مامان     بالاخره امروز نوبت دکترم شد و منم تمام آزمايش هايي که تو دوران بارداري داده بودمو جمع کردم و صبح زود با بابايي رفتيم به سمت بيمارستان وليعصر دو ساعتي هم تو ترافيک موونديم تا رسيديم... وقتي رفتم بخش زنان خانوم منشي گفت که برو اتاق معاينه تا معاينه بشي خلاصه منم رفتم و چند تا خانوم اونجا وزن و اندازه رحم و ضربان قلب و فشار خون منو چک کردن الهي قربون صداي قلبت برم بعد يه ماه و نيم دوباره شنيدم به قول بابا جون ميگه صداي قلبت   دخترونه ميزنه و.. ريتم داره بعدش هم تمام آزمايش ها رو ضميمه پرونده کردنو بهم يه سري جزوه آموزشي دادند... خا...
11 آذر 1392

ماماني مريض مي شود....

سلام جوجو کوچولوي مامان و بابايي چند روز پيش با مامان جون و بابا جون رفتيم براي دخملي تخت و کمد ديديم ولي تو انتخاب رنگش موندم!! نمي دونم اسپرت انتخاب کنم يا دخملونه !!!؟.بعدش رفتيم و يه چند تا عروسک و اسباب بازي و يه تشک بازي براي دخملي خريديم  يه فيل براي دخملي خريديم که وقتي دمشو مي کشي صدا ميده يه خرده صداش ترسناکه !!!! اميدوارم خوشت بياد و نترسي ديگه يه جفت کتوني لي کوچولو خريديم واااي خيلي ناناسه ... کالسکه و کريرم خريديم فقط مونده تخت و کمد و روروک.... اين چند روز حسابي هوا آلوده شده و منم سرما خوردم و از خونه در نمي آم بابا احسان هم هواسش به من هست و تند تند برام آب ...
7 آذر 1392

کلي حرف براي دختر مامان...

سلام دختر نااازم تو دل مامان جات راحته!!؟اين چند روزه کم تو دل مامان تکون مي خوريا مامان نگرانت شده نمي دونم داري لالا مي کني!يا جات راحت نيس!! البته خوب تو اين دو ماه باقي مونده تند تند رشد مي کني و شکم ماماني برات تنگ ميشه... وزن دختري تو هفته 31 به 1500 گرم رسيده و نزديک 41 سانت هم قد کشيده   البته اينا قد و وزن دقيق دخملي نيست و از اينترنت در آوردم ولي انشاالله دخملي خوب رشد کرده باشه و قد و وزنش نرمال باشه... منم که ديگه خيييلي خوش تيپ شدم !!!!!مثل توپ قلقلي شدم و خيلي کارا برام سخت شده خدا کنه بعد اينکه عسل خانومي به دنيا مياد منم دوباره به حالت قبل برگردم.   رااستي ما...
2 آذر 1392
1